ایــــــن اشکــــــــ هــــا از قلبیستــــــــ که شبیــــــه دخترکـــــــــے لجبـــــــاز
فقطـــ تــــو را مے خواهـــد و از بـــــازے با خاطراتـــــــــــ خستهـــ شـــــــده . . .
******
نمی دانــم …
چــرا بیــن ایــن همــه آدم
پــیــله کــرده امــ بــه تــو …
شــاید فــقط با تــو پــروانــه می شـــوم …
خودتو تصور کن
بی او...
شاید بفهمی من چی کشیدم
بی تو...
چقدر سفت شده رکاب دوچرخه دو نفره دوستیمون
یا شیب زیاده یا من خسته ام.
شاید هم تو دیگه رکاب نمیزنی....
حالم را پرسیدند!
گفتم رو به راهم...
اما هیچکس نفهمید رو به کدام راهم...!
" دوستت دارم " را برای هر دویمان فرستادی...
هم من و هم او...
خیانت میکردی یا عدالت؟!!
گاهی دلت می خواد همه بغضهات از توی نگاهت خونده بشن...
میدونی که جسارت گفتن کلمه هارو نداری...
اما یه نگاه گنگ تحویل میگیری...
یا یه جمله مثل:چیزی شده؟؟؟
اونجاست که بغضتو با یه لیوان آب سر میکشی و با لبخندی سرد میگی: نه چیزی نشده...
نه...نه...
گریه نمی کنم...
یک چیزی رفته تو چشمم...
به گمانم یک خاطره ست از کسی که دوسش دارم ولی تنهام گذاشته...
انگار قرار نیست با تو بی حساب شوم
سالهاست که رفته ای
اما...
هنوز هم اشکهایم
دارند حساب "دیدنت"را با چشمهایم صاف میکنند...
سراغی از ما نگیری !
نپرسی که چه حالیم
عیبی نداره می دونم !
باعث این جداییم
رفتم شاید که رفتنم !
فکرتو کمتر بکنه
نبودنم کنار تو !
حالتو بهتر کنه
لج کردم با خودم آخه !
حست به من عالی نبود
احساس من فرق داشت با تو !
دوست داشتن خالی نبود
...
بازم دلم گرفته!
تو این نم نم بارون
چشام خیره به نوره !
چراغ توی خیابون
خاطرات گذشته !
منو می کشه آروم
چه حالی داریم امشب !
به یاد تو من و بارون..
مداد رنگـ ـے هامـ ـون رو با هم تقسیــ ـــ ـم کردیــ ـ ـــم
"مَ ـن" و "تـ و" ُ مداد رنگـ ـےها همیشه با هـ ــ ـم بودیــ ــ ــم
ببیـــ ـن مداد رنگـ ـے ها رو
بعد از این همه ســ ــــ ـــال
هنوز بــ ـه همون رنگاے قدیمـ ـــ ـین
اما نمیــ ــدونم چرا تـ ــ ــــو
روز بــ ــه روز کمرنگــــــ تر میشے!
سقوط از طبقه ی سوم همانقدر درد آور است كه سقوط از طبقه ی صدم !
اگر قرار است سقوط كنم ...
بگذار از جایی بلند باشد ...
چـقـــــدر سخــــت اســـت،
کـه لبـــریـــز بـاشی از " گـفـتـــــن "
ولــی ...
در هـیـــــــچ ســویـــت نبـاشد محـــرمـی !!!
کاش آدم ها یکم جرات داشتن ...
گوشی رو برمیداشتن و زنگ میزدن و میگفتن :
ببین ؛ دلم واست تنگ شده ،
واسه هیچ چیز دیگه ای هم زنگ نزدم ... !!!
گاهي تو ...
گاهي ياد تو...
گاهي غم تو...
آخر اين تو كار مرا تمام ميكند.
چقدر سخت است كه بببيني غريبه ها
بهتر از آن يک نفر احساست را مي فهمند !!!
وقتـــــی به عقب بر میگردی ؛
متوجه میشی که جــــــای بعضیا ،
الان که تو زندگیت خالــــــی نیست هیـــــچ …
اون موقعشم زیـــــــــــادی بوده … !!!
نظرات شما عزیزان: